✨I won't let you go🌙 🌹couple: HunHan🌹 💕Genre: Romance'historical💕 {part 5}
-س...سهون...
لوهان به آرومی صداش زد و به عقب خم شد. بوسه‌های سهون به پاهاش اجازه‌ی استوار موندن، نمی‌دادن. سهون با احتیاط بدنش رو بغل کرد و اون رو به سمت تشک وسط اتاق برد. بدنش رو روی تشک خوابوند و روش دراز کشید.
لوهان مست بوسه‌های بی‌وقفه‌ای که روی بدنش می‌نشستن، چشم‌هاش رو بسته بود و فقط لذت می‌برد. لمس دست‌های سهون که هنوز هم با گره هانبوک توی تنش درگیر بودن، روی بدنش بهش حس فوق‌العاده‌ای می‌داد. سهون اون بدن رو خوب می‌شناخت و به راحتی داشت دیوونه‌اش می‌کرد...
چیزی نگذشته بود که هردو کاملا برهنه، مشغول بوسیدن هم بودن و لوهان برای بار چندم، با محافظ دوست داشتنیش یکی شده بود...
سهون بین ضربه‌های آرومی که تحویل بدن نیمه‌جون و منتظر لوهان می‌داد، لب‌هاش رو از پوست گردن لوهان دور کرد و باعث شد صدای ناله‌ی آروم لوهان بلند بشه. سهون لبخند کوچیکی به صورت سرخ لوهان زد و لب‌هاش رو بوسید.
لوهان دستش رو بلند کرد و اون رو بین موهای سهون فرو برد. نگاه سرخ و خیس از لذتش رو به چشم‌های سهون داد و گفت:
-اسممو صدا بزن سهون... می‌خوام وقتی دارم از لذت دیوونه می‌شم، اسمم رو از زبونت بشنوم...صدام بزن!
لوهان گفت و سهون اطاعت کرد.
لوهان چنگی به بازوهای سهون انداخت و قوصی به کمرش داد.
-آه... سهون!
لوهان با صدای آرومی جیغ زد و بعد از منقبض کردن بدنش، به سرعت ارضا شد و بازوی سهون رو رها کرد. حس می‌کرد حالا که عشق بازیشون تموم شده، تمام انرژیش تحلیل رفته.
سهون به آرومی بدن شاهزاده رو روی تشک خوابوند و پتوی نسبتا کلفتی روش کشید. نمی‌تونست اجازه بده شاهزاده‌اش بیمار بشه. کنارش دراز کشید و به آرومی بدنش رو بین بازوهاش گرفت. اون یه توضیح بزرگ به شاهزاده‌اش بدهکار بود و حتی فکر اون توضیحات هم خسته‌اش می‌کرد. چشم‌هاش رو بست و سعی کرد غرق توی لذت اولین هم‌خوابی بعد از عشق‌بازی، بدون نیاز به فرار کردن و قایم شدن، یکمی استراحت کن
لوهان به آرومی صداش زد و به عقب خم شد. بوسه‌های سهون به پاهاش اجازه‌ی استوار موندن، نمی‌دادن. سهون با احتیاط بدنش رو بغل کرد و اون رو به سمت تشک وسط اتاق برد. بدنش رو روی تشک خوابوند و روش دراز کشید.
لوهان مست بوسه‌های بی‌وقفه‌ای که روی بدنش می‌نشستن، چشم‌هاش رو بسته بود و فقط لذت می‌برد. لمس دست‌های سهون که هنوز هم با گره هانبوک توی تنش درگیر بودن، روی بدنش بهش حس فوق‌العاده‌ای می‌داد. سهون اون بدن رو خوب می‌شناخت و به راحتی داشت دیوونه‌اش می‌کرد...
چیزی نگذشته بود که هردو کاملا برهنه، مشغول بوسیدن هم بودن و لوهان برای بار چندم، با محافظ دوست داشتنیش یکی شده بود...
سهون بین ضربه‌های آرومی که تحویل بدن نیمه‌جون و منتظر لوهان می‌داد، لب‌هاش رو از پوست گردن لوهان دور کرد و باعث شد صدای ناله‌ی آروم لوهان بلند بشه. سهون لبخند کوچیکی به صورت سرخ لوهان زد و لب‌هاش رو بوسید.
لوهان دستش رو بلند کرد و اون رو بین موهای سهون فرو برد. نگاه سرخ و خیس از لذتش رو به چشم‌های سهون داد و گفت:
-اسممو صدا بزن سهون... می‌خوام وقتی دارم از لذت دیوونه می‌شم، اسمم رو از زبونت بشنوم...صدام بزن!
لوهان گفت و سهون اطاعت کرد.
لوهان چنگی به بازوهای سهون انداخت و قوصی به کمرش داد.
-آه... سهون!
لوهان با صدای آرومی جیغ زد و بعد از منقبض کردن بدنش، به سرعت ارضا شد و بازوی سهون رو رها کرد. حس می‌کرد حالا که عشق بازیشون تموم شده، تمام انرژیش تحلیل رفته.
سهون به آرومی بدن شاهزاده رو روی تشک خوابوند و پتوی نسبتا کلفتی روش کشید. نمی‌تونست اجازه بده شاهزاده‌اش بیمار بشه. کنارش دراز کشید و به آرومی بدنش رو بین بازوهاش گرفت. اون یه توضیح بزرگ به شاهزاده‌اش بدهکار بود و حتی فکر اون توضیحات هم خسته‌اش می‌کرد. چشم‌هاش رو بست و سعی کرد غرق توی لذت اولین هم‌خوابی بعد از عشق‌بازی، بدون نیاز به فرار کردن و قایم شدن، یکمی استراحت کن
۱.۷k
۲۲ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.